سید رضاسید رضا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

رضا گنجیشکه

خوابیدن گنجیشکه تو بغل باباش

یه روز که رضا تو بغلم بود پای کامپیوتر داشتم کار میکردم که یدفعه متوجه شده تو بغلم خوابش برده. اونقدر ناز خوابیده بود که دلم نیومد ازش عکس نگیرم خیلی نازه نه؟؟؟ بقیهخ عکسها در ادامه مطلب... ...
10 مهر 1390

وقتی که رضایی بابا علی اصغر شد

ماه محرم قبلی رضا ٥ ماهه بود برای همین رفتم یه لباس علی اصغری براش خریدم و علی اصغرش کردم مادرم با دیدنش کلی گریه کرد و برای علی اصغر امام حسین (ع) سوگواری کرد. انشالله علی اصغر امام حسین (ع) نگهدار همه نی نی ها مخصوصا نی نی بلاگیا باشه بقیه عکسها رو توی ادامه مطلب میذارم... ...
6 مهر 1390

مراحل خواب رفتن رضا تو ماشین

رضای بابا وقتی تو ماشین میشینه انگار تو گهواره نشسته و سریع خوابش میگیره اینبار توی چند مرحله از خوابیدنش عکس گرفتم رضای بابا وقتی تو ماشین میشینه انگار تو گهواره نشسته و سریع خوابش میگیره اینبار توی چند مرحله از خوابیدنش عکس گرفتم ...
31 شهريور 1390

قطره آهن

آقا رضا به قطره آهن ایرانی حساسه و هر وقت بهش میدادیم بالا میاورد چون شنیدم قطره های آهن ایرانی کیفیت بهتری دارند خیلی تلاش کردم که قطره ایرانی بهش بدم... آقا رضا به قطره آهن ایرانی حساسه و هر وقت بهش میدادیم بالا میاورد چون شنیدم قطره های آهن ایرانی کیفیت بهتری دارند خیلی تلاش کردم که قطره ایرانی بهش بدم... رقیق کردم ، با قره چکان ته حلقش میریختم ، با آب پرتقال قاطی کردم... البته با آب پرتقال یه جورایی میخورد ولی دکتر قاسم زاده دعوام کرد و گفت : " یه دفعه مرگ موش هم بهش بده " آخه دکترها میگند تا قبل از یک سالگی خیلی آب پرتقال ضرر داره و بچه آسم میگیره(قابل توجه مادران ) جملش خیلی تند بود ولی باعث شد من دیگه این کار رو ن...
27 شهريور 1390

عرق ریزی گنجیشکه

رضا ی بابا یه مدت بود که با کوچکترین تقلایی عرق میکرد   شیر میخورد ، بغلش میکردیم و ... خیس عرق میشد بردیمش دکتر قاسم زاده(اسمش رو بردم چون واقعا دکتر خوبیه،خدا خیرش بده) دکتر گفت گنجیشکه دچار کمبود آهنه و قطره آهن داد البته بهداشت قطره آهن میداد ولی ما خیلی مقید نبودیم به دادنش ولی وقتی دکتر گفت سر موقع قطره هاش رو میدادیم الحمدلله بهتر شد و دیگه عرق ریزه نداره داستان قطره آهن و نوع اون رو توی پست بعدی میگم . جالبه ...
27 شهريور 1390

ویار شدید همسرم

همسر من 2-3 هفته بعد از بارداری دچار ویار خیلی شدیدی شد. من به عمرم همچین چیزی رو ندیده بودم فکر میکردم ویار یعنی به بعضی از بوها حساسند یا به بعضی از خوراکی ها واکنش میدهن. اما ویار همسر من واقعا چیز عجیب و غریبی بود. همسر من به کوچکترین بو و غذایی حساس بود اگه بگم که همسرم تا 3 ماه حتی یک دونه برنج هم از معده وارد روده هاش نشد نا حق نگفتم. کوچکترین لقمه ای که وارد دهانش میشد یا نصفه و نیمه قورت میداد بالا میآورد. خیلی وضعش خراب بود. بعد از یک ماه 15 کیلو وزن کم کرد و یکسره زیر سرم بود و تزریقی تغذیه میکرد و به علت اینکه فشارش گاها به 6 میرسید مرتبا سرم رینگر میزد ولی با این حال 2- 3 بار در بیمارستان بستری شد. خیلی دور...
26 شهريور 1390